روی قبرم بنویسید مسافر بوده ست
بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده ست
بنویسید زمین کوچه ی سرگردانی ست
و در این معبر پر حادثه عابر بوده ست
گفتي كه مرا دوست نداري گلهاي نيست
بين من و عشق تو ولي فاصلهاي نيست
گفتم كه كمي صبر كن و گوش به من كن
گفتي كه نه، بايد بروم حوصلهاي نيست
پرواز عجب عادت خوبيست ولي حيف
تو رفتي و ديگر اثر از چلچلهاي نيست
گفتي كه كمي فكر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغلهاي نيست
رفتي تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسالهاي نيست
توکوچ کردی و با یادها رفتی
نسیم بودی و همراه بادها رفتی
میان وسعت هنگامه سپیده سرخ
طلوع کردی و بامداد رفتی
به ارتفاع بلندی که تا خدا می رفت
عروج کردی و تا امتدادها رفتی
دلم گرفته ، اى دوست ! هواى گريه با من . . .
گر از قفس گريزم كجا روم ، كجا، من؟
نه بستهام به كس دل ، نه بسته دل به من كس . . .
چو تخته پاره بر موج رها ، رها ، رها ، من. . .
زمن هر آن كه او دور ، چو دل به سينه نزديك !!!
به من هر آن كه نزديك ، از او جدا ، جدا ، من . . .
نه چشم دل به سويى ، نه باده در سبويى !
كه تر كنم گلويى به ياد آشنا ، من . . .
ستارهها نهفتم در آسمان ابرى . . !
دلم گرفته، اى دوست! هواى گريه با من . . .
خدای من همه اشکم نظر به چشم ترم کن
شکسته خاطر دهرم از این شکسته ترم کن
دل فسرده ی بی عشق را به سینه نخواهم
مرا در آتش شوقی بسوز و شعله ورم کن
دیدی دلم شکست
دیدی که این بلور درخشان عمر من
بازیچه بود؟
دیدی چه بی صدا دل پر ارزوی من
از دست کودکی که ندانست قدر ان
افتاد بر زمین
دیدی دلم شکست؟
دلم تنگ است
بسان قایقی گم گشته در دریا
پر از ترس است
نمیدانم کجا بودم کجا هستم
مقصد نامعلوم است
در این آشفته بازار
به دیدار تو مشتاقم
...............
پر تشویشمو حال خود نمیفهم
دلم تنگ است
برای آن نگاه شوخ و شیطانت
برای آن حس غریب چشمانت
نمیدانم اگر اینگونه دلتنگم
دل تو پس چرا اینسان آرام است
!!!!!!!!!!
می دونم دلت گرفته
من برات سنگ صبورم
چی شده تنها نشستی
مثل تو از همه دورم
واسه من زندگی سرده
نکنه توهم غریبی
کاش مي شد اشکاتو پاک کرد
بمیرم توهم بریدی
چه تبسم قشنگی
وقتی به غم ها بخندی
آخه ارزشی نداره
دل به این دنیا ببیندی
نازنین دنیا همینه
اون که خوب بود بدترینه
نکنه تنها گذاشتت
آخر عشقها همینه
می دونی چقدر عزیزه
قطره سپيد شبنم
مثل اون اشکای نازت
رو تن گلهای مریم
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : soheil